نظریه تاریخ مارکس
نظریهٔ تاریخ مارکسبه معنای درک تحولات جوامع بشری بر مبنای شرایط مادی در همهٔ دورههای تاریخی بشر است. معتقدان به این نظریه بر آنند که با استفاده از این نظریه نه تنها میتوان علت همهٔ تحولات جامعهٔ بشری را در گذر تاریخ تجزیه و تحلیل کرد بلکه با استفاده از این نظریه امکان پیش بینی آیندهٔ بشر هم موجود است.
پیشرفتهای چشم گیر در زمینهٔ دانشهای کاربردی و صنعت که در سدهٔ هجدهم و نیمهٔ نخست سدهٔ نوزدهم در اروپا رخ داد منجر به تحولی اساسی در نگرش اندیشمندان باختر زمین به علوم انسانی و اجتماعی گردید. در نتیجهٔ این تحول نگاه اندیشمندان غربی به مسائل اجتماعی نگاهی علم محور و کاربرد واژهٔ "علوم" در علوم انسانی به معنای علوم کاربردی همانند فیزیک و شیمی و... بود. در این نگاه همانگونه که پژوهش گران علوم کاربردی با استفاده از روشهای علمی پذیرفته شده به نتایجی دست پیدا میکنند و با استفاده از تحقیقات علمی بسیاری از مجهولات ما را مبدل به معلوم میکنند و زندگی بهتری را برای بشر به ارمغان میآورند به همان سیاق در علوم انسانی هم میتوانیم با استفاده از روشهای علمی به نتایج درست و قطعی برسیم. تحول دیگری که منجر به دگرگونی نگرش اندیشمندان خاورزمین به علوم انسانی و اجتماعی گردید "نظریهٔ تکامل داروین" بود. چارلز داروین که در اصل یک دانشمند علوم طبیعی بود در این نظریه نشان داد که حیات در اصل یک پروسهٔ طولانی تکامل میباشد. تکاملی که در آن همهٔ موجودات زنده اعم از گیاهان و دیگر جانوران به سوی بهتر شدن وکامل تر شدن پیش میروند. این نظریه به سرعت به علوم انسانی به ویژه تاریخ و علوم اجتماعی گسترش پیدا کرد. بدین ترتیب همانگونه که گیاهان و جانوران در حال تکامل و پیشرفت هستند جوامع بشری و انسانی نیز به سوی تکامل و پیشرفت رهسپار هستند. بر طبق این دو نگرش یعنی نگرش "علم محور" و "تکامل گرا"، وظیفهٔ یک اندیشمند علوم انسانی و اجتماعی این است که بتواند قوانینی که منجر به تکامل جوامع انسانی میشود را کشف کرده و روند تکامل آن را تسریع نماید و در نتیجهٔ کشف این قوانین همانگونه که در علوم طبیعی و کاربردی به ابزار پیشرفته تر میرسیم در علوم انسانی نیز بتوانیم جوامعی پیشرفته تر اخلاقی تر و تکامل یافته تر بسازیم. دو دسته از جامعه شناسانی که چنین نگاهی به علوم انسانی و جامعه شناسی داشتهاند جامعه شناسان کارکردگرا و مارکسیسم بودهاند. در پاسخ به این پرسش که چه عامل بیرونی باعث تکامل جوامع انسانی میشود "جامعه شناسان کارکردگرا"نیازهای جامعه و محیطی که انسان در آن زندگی میکند را عامل این تکامل میدانند و جامعه شناسان مارکسیسم عامل تکامل جوامع انسانی را "اقتصاد" میدانند. پیش از پرداختن به نظریهٔ ماده گرایی تاریخی مارکس باید به این نکته توجه کرد که این اندیشه که جوامع انسانی روبه تکامل است سالها پیش از نظریهٔ تکامل داروین در میان اندیشمندان مطرح بود. برای نمونه هگل "روح ملل" را عامل تکامل جوامع بشری میدانست. اما تاثیری که نظریهٔ داروین بر این طرز تفکر گذاشت این بود که این نگرش را از یک نگرش صرفا فلسفی به نگرشی علمی مبدل ساخت.[sup][۱][/sup]
مراحل تاریخ
کارل مارکس در این نظریه تاریخ بشر را به چهار دوره ی:۱. کمون اولیه ۲. برده داری ۳.فئودالیسم و ۴.سرمایه داری تقسیم میکند.البته مرحلهء پنجم هم وجود دارد که مرحلهء سوسیالیسم می باشد که مربوط به آینده(نسبت به زمان مارکس) است. در هر یک از این دورههای تاریخی بین دو گروه یا دو "طبقه" از انسانها "تضاد"وجود دارد و این تضاد به همراه دگرگونی در ابزار تولید(means of production) به تبع آن دگرگونی مناسبات تولیدی(mode of production) به عنوان عوامل زیربنایی همان عواملی هستند که باعث تکامل جامعهٔ بشری و انتقال از از دورهای به دورهٔ دیگر میشوند. در دوران برده داری،فئودالیسم و سرمایه داری تضاد به ترتیب میان بردهها و برده داران،فئودالها و سرف ها(ارباب و رعیت) و بورژواها و پرولترها است. هر چند در این نظریه هر مرحله نسبت به مرحلهٔ پیشین پیشرفته تر است اما به هر حال در هر یک از این مراحل بروز تضاد میان دو طبقه اجتناب ناپذیر میباشد واین تضاد به نوبهٔ خود به شکل جبری منجر به انقلاب در پایان مرحلهٔ سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم خواهد شد. شکل(فرماسیون)نخست که کمون اولیه نام دارد مربوط به دورهای است که در آن انسانها به صورت دسته جمعی زندگی میکردند. تولید محدود به شکار و جمع آوری گیاهان میشد و عملا مالکیتی در آن مطرح نبود. دورهٔ دوم مربوط به نظام برده داری است که در آن ماهیت ابزار تولید که زور بازوی انسان برای شکار است منجر به این میشود که دستهای از انسانها دستهای دیگر را به عنوان برده به کار بگیرند. در مرحلهٔ سوم با تحول در ابزار تولید و اختراع ابزاری مانند گاوآهن و خیش و... و به تبع آن استفادهٔ بیشتر از زمین و وابستگی هرچه بیشتر تولید به زمین که از آن به عنوان انقلاب کشاورزی یاد میشود مناسبات تولیدی نیز دگرگون شده و تاریخ وارد مرحلهٔ سوم خود میشود که از آن به عنوان دورهٔ فئودالی یاد میشود. مرحلهٔ چهارم از تحول ابزار تولید و به تبع آن تکامل جامعهٔ بشری با ایجاد کارخانجات صنعتی در اطراف شهرها و مهاجرت ساکنین روستاها به شهرها آغاز میشود و نقطهٔ اوج آن انقلاب صنعتی و انقلاب علمی است. در این فرماسیون نیز دو طبقه وجود دارد:بورژواها و پرولترها. سرانجام نظام سرمایه داری نیز به زعم مارکس به صورت قهری و با انقلاب پرولتری سرنگون شده و طبقهٔ پرولتاریا در حکومتی زیر عنوان دیکتاتوری پرولتاریا قدرت را در دست گرفته و اختلاف طبقاتی و کلیهٔ مظاهر استثمار فرد از فرد را از میان بر خواهد داشت و با ایجاد نظام سوسیالیستی بشریت را از تضادهای نظام سرمایه داری رها میسازد. در این نظام از هر کسی به اندازهٔ توانش انتظار کار میرود و به هر کسی به اندازهٔ نیازش داده خواهد شد.[sup][۲][/sup]
منابع
- آموزش فلسفهءعلمی یا «بنیاد آموزش انقلابی»،طبری،احسان،انتشارات انجمن دوست داران احسان طبری
- جامعه شناسی به زبان ساده،زیباکلام،صادق،انتشارات روزنه،چاپ سوم_۱۳۹۰ ، ISBN ۹-۶۴۳۳-۴۲۵۱-۴
- پنج گفتار در باب حکومت(افلاطون،توماس هابز،جان لاک،جان استوارت میل،کارل مارکس)،زیباکلام،صادق،انتشارات روزنه،چاپ یکم_۱۳۹۰،ISBN ۹-۶۴۳۳-۴۲۷۲-۲